رستگاری در اتاق عمل
با بیحوصلگی لباسهایم را پوشیدم که به مطب دکتر بروم. امروز صبح یک سیتیاسکن جدید گرفتم اما ته دلم میدانستم
با بیحوصلگی لباسهایم را پوشیدم که به مطب دکتر بروم. امروز صبح یک سیتیاسکن جدید گرفتم اما ته دلم میدانستم
سالها پیش به قصد سفر از اهواز به تهران از قطار جا ماندم. قطار بعدی در هوای داغ مرداد ماه اهواز ساعت ۳ بعد ازظهر در یک کوپه ۶ نفره در حالی که خیس از عرق بودیم حرکت کرد.
از لحظات عمیقی که جدیداً تجربه کردم، کمپ زدن در دل شب و سرمای استخوان سوز تا طلوع صبح است. خیلی وقت پیش این تجربه را در قطار داشتم…
بهتازگی فیلم داستان ازدواج را دیدم، جدای از داستان فیلم موارد دیگری بود که نظرم را جلب کرد چندخطی به یادگار در مورد آن بنویسم.
بعد از تصادف آخر فروردین 97 و مدتی خانهنشینی و خیره شدن به سقف؛ فرصتی شد برای سکوت، نوشتن و خط زدن
از یک سال پیش که وبسایت داری را شروع کردم بهمانند هر وبمستر جوانی دلم میخواست مطالبم در صدر نتایج گوگل دیده شود.