دستیار مطمئن
از یک سال پیش که وبسایت داری را شروع کردم بهمانند هر وبمستر جوانی دلم میخواست مطالبم در صدر نتایج گوگل دیده شود اما خب این مسئله بهسادگی امکانپذیر نیست، الگوریتمی که برای تحلیل نتایج گوگل نوشتهشده به ترتیبی نظام مند است که باکیفیتترین مطالب در صدر نتایج قرار بگیرد. اگر کمی به حافظهمان فشار بیاوریم حدود سالهای 2008 بهراحتی ما تا صفحه دهم ورق میزدیم اما امروزه بهسختی وارد صفحه دوم میشویم.
آیا واقعاً ما مطمئنترین نتایج را در صفحه اول دریافت میکنیم؟ نه الزاماً! تجربه من نشان داده که گوگل هنوز در مورد زبانهای مختلف ازجمله فارسی دارای خطاهای شناختی است. در بسیاری از موارد اگر شما به دنبال مطلبی باشید که جواب مشخصی دارند (مثلاً کتابهای یک نویسنده)، شما در صدر نتایج جستوجو با ویکیپدیا روبرو هستید که معمولاً جواب عمومی مناسبی میدهد، اما اگر به دنبال رویداد تاریخی یا یک خودآموز باشید چه؟ به نظر میرسد نتایجی که در تاریخهای قدیمیتر نوشتهشدهاند محکم سر جای خود جا خوش کردهاند. مثلاً یک مطلب یکخطی در یک وبلاگ خاک خورده از صفحه اول نتایج تکان نمیخورد درحالیکه مطلب ارزشمند شما در صفحه سوم هنوز در حال انتظار است درحالیکه صفحه دوم نتایج همه تکرار همان مطلب یکخطی هستند.
در نگاهی دیگر اگر شما در گوگل به دنبال خبر یا یک رویداد تاریخی میگردید بازهم نتایج راضیکننده نیستند، مثلاً اگر شما از گوگل بپرسید دلیل جدال فلسطین با اسرائیل چیست؟ شما در اینجا با یک واقعیتی که همه ما بر رویش توافق داشته باشیم روبهرو نیستید بلکه با یک نگاه و نظر روبهرو هستیم که جواب مطلق ندارد. میتوانید همین عبارت را در گوگل به دو زبان انگلیسی و فارسی بپرسید تا به شما دو جواب متفاوت بدهد. اینجا سؤال پیش میآید که گوگل جواب درست را میدهد یا جوابی را که ما دوست داریم بشنویم؟
البته بخشی از الگوریتمهای گوگل با توجه به نیازهای پرتکرار مخاطبینش شکل میگیرد و میتوان گفت این خود ما هستیم که او را چنین تربیت کردیم که چگونه به ما پاسخ دهد که البته در گاهی اوقات باعث شرمساری است.
داستان میشل
در سالهای اخیر البته نوع دیگری از جستوجو راه خودش را در میان ما بازکرده است. با آمدن گوشیهای هوشمند و اینستاگرام و کلاً شبکههای اجتماعی سهم قابلتوجهی از محتوای انتقالی را کاربران تهیه میکنند و این هشتگ ها هستند که با سفارشی کردن کلمات محتوا را سریعتر از گوگل به دست ما میرسانند.
البته دیگر آنجا نمیتوان انتظار بیطرفی نتایج را داشت، کافی است شخص شما اراده کنید یک کلمه را هایجک کنید و علیه آن مطلب منفی پست کنید. آنوقت شاید تا ساعتها و حتی روزها نتایج مناسبی دریافت نخواهید کرد حالا تصور کنید این کلمه نام یک محصول تجاری یا یک شخص باشد، در این صورت شاید لطمهای که به شما وارد میشود جبرانناپذیر باشد. برای مثال همین اتفاق اخیری که برای دروازهبان پرسپولیس افتاد. اگر سهم مطالبی که روی هشتگها را با سهم مطالبی که روی گوگل قرار گرفت را مقایسه کنید بهتر منظورم را درک خواهید کرد.
راستش را بخواهید انگیزهام از نوشتن این مطلب سخنرانی Andreas Ekstrom در TED است. او در اینجا بحث بسیار جالبی را در مورد تمایلات ما در جستوجو را مطرح میکند و همچنین درباره دردسری که دامن میشل اوباما بانوی اول امریکا را گرفت صحبت میکند که پیشنهاد میکنم حتماً ببینید.
پینوشت: سخنرانیهای TED را دنبال میکنم و دلم میخواهد سخنرانیهای محبوبم را بیشتر با شما به اشتراک بگذارم به همین علت بخشی از روز نوشتههایم را به آن اختصاص خواهم داد.