تکه های نامنسجم

0

باز هم سالی گذشت و نوشته‌هایم را بجای نگارش در اینجا، در تکه‌هایی از کاغذ نوشته و لای دفتر گذاشتم که شاید روزی فرصت کرده و آن را به وبلاگ منتقل کنم که طبق معمول هیچ زمان فرصت نشد. حال برای آن که شروعی دوباره باشد، تکه های نامنسجم را به صورت پراکنده از جنس دغدغه‌ها و افکاری که گاهی در ذهنم آمده یا در مکالمه با دوستی بوده در چند پاراگراف کوتاه می‌نویسم.

ارزش زمان

چندی پیش با یکی از همکاران سابق صحبت می‌کردم، شکایت داشت که حقوق و عیدی سه ماهش را نداده‌اند و معلوم هم نیست که بدهند یا خیر و سپس گفت:

«طاها هر چیزی زمان خودش قشنگه، دیگه الانم بدن فایده نداره»

از آن روز مرتباً مصداق‌های متفاوتی برای این جمله پیدا می‌کنم و هر بار بیشتر پی می‎برم جبران بعضی کارها اگر در زمان خودش صورت نگیرد چقدر می‌تواند سخت باشد. اگر زمان یک تصویر شماتیک داشت به نظرم اصلاً شبیه ساعت‌های دایره‌ای نبود، که عقربه‌های آن دور زده و دوازده ساعت را تکرار کنند. بیشتر شبیه یک ساعت شنی بزرگ بود که دانه‌های شن هرگز قرار نیست دوباره به مخزن بالا برگردند.

همیشه کم است

دقت کرده‌اید برای هر چیزی برنامه‌ریزی کنید منابع آن کم می‌آید! مثلاً برنامه‌ریزی کرده‌اید وسیله‌ای بخرید و از قبل چند جا قیمت گرفته‌اید، اما  در روز خرید هزینه آن افزایش می‌یابد. درباره زمان هم به این شکل است. هیچ‌وقت کارها سر زمان خودش تمام نمی‌شود، همیشه مجبوری از منبع دیگری قرض بگیری و خرج آن کنی و آخرسر هم خر خسته و صاحب ناراضی است. گویی این چرخه باطل همچنان ادامه دارد و جانت را می‌ساید. چند ماه پیش پروژه‌ای در دست داشتم که تمام وقتم را گرفته بود. با خود عهد کردم که آن را تا روز تولدم تمام کنم که نشد و خستگی‌اش ماند بر روی دوش ۳۳ سالگی.

کمپینگ شبانه

 

سفر به انتهای شب

از لحظات عمیقی که جدیداً تجربه کردم، کمپ زدن در دل شب و سرمای استخوان سوز تا طلوع صبح است. خیلی وقت پیش این تجربه را در قطار داشتم و با صدای گهواره مانند آن تا خود صبح بیدار و برای آینده نقشه می‌کشیدم. از تجربیات آن شب متوجه شدم که مشکلات و روزمرگی، افق دیدمان را محدود به آخر ماه و آخر سال کرده است. حتی برای منی که دفترچه‌ای برای کارهای انجام‌شده و باقی‌مانده برای ماهای آتی دارم مدتی است فرصت عمیق فکر کردن را نداشته‌ام.

در سکوت آن شب تا چند ساعت زمینه ذهنیم پر بود از کارهای روزمره و اجازه نمی‌داد آن‌چنان‌که باید به درون خود و خواسته‌هایم دسترسی پیدا کنم اما مدتی بعد سرما، کرختی و سکوت شب‌کار خود را کرد و مسیرهای جدیدی برای کند و کاو خودم پیدا کردم. برای تجربه بعدی خیلی دلم می‌خواهد یک سفر با کشتی را تجربه کنم.


5/5 - (1 امتیاز)
برچسب‌ها:

پاسخ دهید